درآستانه ماه محرم

                                                                                                                                فروردين 1380     

 از : ياران ملي- مذهبي
مقدمه

 

«بيعت» از ريشة بيع، معامله اي است اختياري، و روشن است كه اگر  معامله اي  با زور و اجبار انجام گرفته باشد از اعتبار ساقط است، بدين جهت علي ابن ابي طالب قبول خلافت را به شيوة پيشينيان خود نپذيرفت تا اينكه جمهور مردم مستقيما با او بيعت نمودند و خلافت او را با رغبت قبول كردند.

معاويه در حكومت ديكتاتوري خود با زور و فشار  از مردم به نفع يزيد فرزندش بيعت گرفت؛ ولي آنقدر هشياري داشت كه چنين بيعتي را به بزرگان و شخصيت هائي مانند حسين ابن علي و عبدالله ابن عمر و عبدالله ابن زبيركه ممكن است به مقاومت برخيزند تحميل نكند، اما يزيد پس از فوت پدر نامه اي به وليدبن عتبه والي مدينه نوشت  تا از سه نفر نامبرده  بيعت نگيرد آنهارا رها نسازد. وليد براي اجراي دستور يزيد با مروان بن حكم1 مشورت  ميكند؛ مروان ميگويد: «پسر عمر اهل قيام نيست اما تا مردم از مرگ معاويه آگاه نشده اند حسين ابن علي و پسر زبير را بخواه، چنانچه بيعت، با يزيد را نپذيرفتند گردن بزن ! چراكه هردو از محبوبيت فراوان برخوردارند و مردم گرد آنها جمع خواهند شد و  فتنه گسترش خواهد يافت». وليد به تذكر مروان عمل نموده وحسين(ع) را براي طرح يك موضوع مهم وحساس دعوت كرد. حسين(ع) دريافت كه معاويه مرده است  ومفهوم اين احضار چيست، لذا همراه تني چند از ياران مسلح خود نزد وليد رفت. حاكم مدينه مرگ معاويه را اعلام داشت و از حسين خواست تا بيعت با يزيد را بپذيرد. اما حسين(ع) در پاسخ گفت : «قطعا از من نخواهي خواست شبانه و پنهاني و بدون حضور مردم  با تو  بيعت كنم؛ فردا مردم را دعوت كن تا در اين مورد تصميم گرفته شود» و خواست از مجلس خارج شود كه صداي مروان بلند شد و به وليد  اعتراض ميكرد كه اگر حسين از مجلس بدر رود هرگز باز نخواهد گشت، او را رها مكن، اگر بيعت نميكند او را بكش. حسين خطاب به مروان گفت «نه تو ميتواني مرا بكشي نه او وخطاب به وليد گفت تو از من ميطلبي با كسي بيعت كنم  كه دستش به خون بيگناه آلوده است، آشكارا پرده دري ميكند و مردي ميگسار است؟»

 

                                                                       و ...             درآستانه محرم سال 61                                                                                                                                                                                                                           
درآستانه محرم سال 61

 

حماسه كربلا  با همين عبارات كوتاه و بدنبال تهديد پنهاني و اجباري بيعت با يزيدآغاز ميشود و حسين (ع) مختار است تمكين كند يا كشته شود.

اين نوشته برآن نيست كه به ذكر جزئيات ماجراي كربلا بپردازد؛ فقط نگاهي كوتاه به مذاكرات حسين(ع) وعمر سعد فرماندة سپاه يزيد درآخرين ديدار درصبح عاشورا،  مورد نظر است.

عمر سعد درمقام نصيحت به حسين از او ميخواهد تا حكم حكومتي را بپذيرد وبا اميرالمؤمنين يزيد بيعت نمايد. اماحسين(ع) با توجه به اينكه عمرسعد، هم نسبت به مقام وشخصيت او بيگانه نيست (ع) و هم يزيد را خوب مي شناسد اورا به انديشيدن و دفاع از حق فرا ميخواند. سعد كه در درون خود گرفتار  است و ميداند با چه آزمايش هولناكي روبروست پس از لحظاتي سكوت، در توجيه عمل خود، راي صادره توسط دستگاه قضائي اميرالمؤمنين يزيد كه حسين را مرتد ومقدم عليه امنيت اعلام كرده  وفتوا به قتل او داده است به ميان مي آورد بويژه كه اين فتوا توسط دارالخلافة به مامورين ومسؤلين ابلاغ گرديده وائمه نماز، آنرا برسر منابر پيوسته فرياد ميزنند.

 حسين عمر سعد را خوب ميشناسد وميداند كه اين فرمانده هوشيار به فساد دستگاه حكومت وآراء يكطرفة و انحصاري قاضي القضات (شريح) اشراف وآگاهي كامل دارد و آنچه را ميگويد مبتني بر باور و اعتقاد ش نيست. لذا نسبت به سرانجام زندگي و بي اعتباري قدرت و زرق و برق دنيا و گرفتاري عقبي، سعد را انذار ميدهد. سعد بار ديگر سكوت نموده چشم از حسين بر ميدارد و به زمين ميدوزد و پس از لحظاتي چنين اقرار ميكند: «اي فرزند رسول خدا به آنچه ميگوئي اشراف كامل دارم وخود ميدانم كه كمر به قتل بهترين خلق خدابسته ام ونتيجه وسرانجام جنايتم روشن است، جز سقوط درجهنم، چيزي در انتظار نيست اما، اما چكنم كه از حكومت ملك ري 2 نمي توانم صرفنظر نمايم. »

 چنين صراحتي ، براي حسين (ع) اعلام تصميم نهائي سعد  ميباشد؛ درعين حال حسين به عنوان اتمام حجت، بار ديگر اورا به تقوي و تفكر ميخواند و از او ميخواهد كه در عملي ساختن تصميم زشت خود شتاب بخرج ندهد. وسعد در پاسخ ناچار به اقرار ديگري ميشود و ميگويد :« طبق فرمان اميرالمؤمنين «يزيد» فرصتي دركارنيست و از من خواسته اند كار را همين امروز به پايان رسانم  چرا كه پايگاه مردمي و محبوبيت روز افزون تو چنان است كه فردا خيلي دير خواهد بود و همه چيز از آنجمله حكومت ملك ري ازكف خواهد رفت .»

 برلبان حسين (ع) لبخند تلخي نشست ونگاه خودرا لحظاتي برسعد دوخت و گفت: «اي سعد اميدوارم از گندم ري نخوري» و سعد جواب داد ايرادي نيست از «جو» ري خواهم خورد.

پس از اين گفتگو، سعد در حاليكه  تيري  در كمان نهاده  به لشكريان خود اعلام آماده باش داده و ميگويد به اميرالمؤمنين يزيد شهادت دهيد كه اولين تير را من خود به اردوی حسين پرتاب نمودم و سپس فرمان حمله را صادر  مينمايد :« حمله كنيد بهشت شما را بشارت باد.»

و حسين (ع) تكبير كنان جملة معروف خودرا فرياد كرد : «كه اين فرومايگان مرا درانتخاب شمشير يا ذلت قرار داده اند؛ من درچنين شرايطي مرگ را جز سعادت وزندگي با ستمگران را جز رنج و نكبت نمي دانم! »

يزيدابن معاويه تلاش بسيار كرد تا فرياد حسين را در حلقوم خفه سازد؛ اما اين فرياد از دهان زينب (عليها سلام) چنان طنيني افكند كه مرزها را در نورديد وجهان را فرا گرفت.

در مذاكرة حسين(ع) وعمر سعد دو نكته مهم نهفته است كه بيانگر انگيزه و مصدر جنايت عاشوراست . اول حفظ قدرت به هر قيمت و دوم وحشت از وجاهت و محبوبيت مردمي حسين كه به عنوان ناقوس مرگ دستگاه جور يزيد، نواخته ميشود  واز اين جهت است كه دستگاه قضائي اميرالمؤمنين يزيد بكار ميافتد تا از طريق تحميق مردم، بندهاي محبوبيت واتصال معنوي حسين را با توده ها قطع نمايد، لذا بصورت ستاد فتوا دهنده، توجيه كننده و مشروعيت بخش جنايات و تجاوازات يزيد درمي آيد؛ همان دستگاهي كه قاضي القضاتش سالها در خدمت معاويه به تمام رموز بازي قدرت و تحميق متشرعين، اشراف حاصل نموده است واكنون جزو ميراث به خدمت يزيد درآمده است.

  روزي ابو سفيان به معاويه چنين وصيت كرده بود «آنگاه كه قدرت را بدست گرفتيد آنرا چون توپ بازي بين خود دست بدست گردانيد، داور بازي را از خودي ها ، انتخاب وسهمش را نيكو بپردازيد». واينك وصيت ابوسفيان در راي قاضي و شريعتمداري كه  سهم خودرا نيكو دريافت داشته تجلي ميابد : حسين بايد به قتل برسد تا خلافت از طريق يزيد در خاندان بني اميه موروثي گردد.

 

درآستانة محرم در سال  1332

 

دو قدرت سرمايه داري جهاني امريكا و انگليس با همكاري شوروي (يك قدرت خودي ديگر)، و عوامل داخلي آنها، دربار و افسران بازنشستة، ارتش وابسته به دربار، دكتر بقائي و شركاء ( قاتلان افشارطوس) و سرلشگرزاهدي نخست وزير كودتا 3 ونيروهاي لمپن و اوباش وچند زن هرجائي به سركردگي شعبان بي مخ، رمضان يخي و محمود مسگر 4 كه توسط آيت الله سيد محمد بهبهاني هم توجيه شرعي شده بودند و هم توجيه مالي (البته از محل وجوهات سازمان سيا) عليه ملت بپاخاسته و رهبركبيرآن دست به كودتا زدند. در نهم محرم يعني روز تاسوعا ،شيخ محمد تقي فلسفي درمجلس سوگواري كه بنام حسين (ع) از طرف دربارتشكيل شده بود منبررفت، ضمن توجيهات شرعي ودست مريزاد گفتن به كودتاچيان، مصدق را عامل كمونيست ها خواند و افزود : ميخواسته است مملكت را كمونيست گرداند و در اختيار حزب توده بگذارد.

مصدق ويارانش دستگير شدند، دكتر فاطمي را  در انتقام اينكه او اولين بار تز ملي شدن نفت را پيشنهاد داده بود، اعدام كردند.

دستگاه قضائي رژيم شاه، راي به اعدام مصدق صادر كرد وچون شاه به اصطلاح از حق خود گذشت نمود، حكم صادرة به سه سال حبس و تبعيد در احمدآباد تخفيف يافت.

 مصدق  آنچه را كه لازم بود تاريخ ثبت نمايد در دادگاه (وبه تعبير خود مصدق بارگاه 5 بطور مستوفي بيان داشت. اودر آخرين جلسة دادگاه گفت : « روز نهم اسفند سال قبل طنابي را كه براي انداختن به گردن من آورده بودند همه ديدند . آن روزهم اگر موفق ميشدند مي گفتند مردان مسلمان وطن پرست شاه دوست، سزاي يك مرد خائن را كف دستش گذاشتند. من ميخواهم از افتخاري كه نصيب «آن مرد»6 شده، يعني توانسته متهم لجوج وعنودي ي را كه براي اولين بار از روي لجاج وخيره سري به جنگ با استعمار برخاسته، روي كرسي جرم بنشاند ، استفاده كنم وشايد براي آخرين بار در زندگي خود ملت رشيد ايران را از حقايق اين نبرد وحشت انگيز مطلع سازم،

مصطفي را وعده داد الطاف حق                گربميري تو  نميرد  اين ورق

حيات و عرض و مال و موجوديت من و امثال من در برابر حيات واستقلال و عظمت و سرافرازي ميليونها ايراني و نسلهاي متوالي اين ملت كوچكترين ارزشي ندارد و ازآنچه برايم پيش آورده اند هيچ تاسف ندارم و يقين دارم وظيفة تاريخي خودرا تا سرحد امكان انجام داده ام. من به حس وعيان مي بينم كه اين نهال برومند در خلال تمام مشقتهائي كه امروز گريبان همه را گرفته ، به ثمر خواهدرسيد. عمر من و شما و هركس، دير يا زود به پايان مي رسد، ولي آنچه مي ماند حيات وسر افرازي يك ملت مظلوم وستمديده است.«آن مرد»گفت كه من و اقدامات دولتم سبب شد كه آبروي ايران و ايرانيان در انظار خارجيان ريخته شود. ولابد اكنون كه من وهمفكران وهمكاران مرا به نام جاني و خائن مي نامند وروي سكوي اتهام مي نشانند آبروي ريخته شده باز ميگردد. «آن مرد» بايد بداند كه اقدا ماتش براي بازگشت حيثيت از دست رفته در انظار جهانيان كافي نيست وبايد تاپس از افتتاح مجدد سفارت وكنسولگريهائي كه بسته شده وپس از استقرار مجددكمپاني سابق نفت جنوب ، باهمان لباس يا لباس يك كمپاني بين المللي صبركند، آن وقت ادعا كند كه لكة ننگ ملي شدن صنعت نفت وملي شدن شيلات و ... از دامان او و حاميانش زدوده شده است.»7

 مصدق سپس گفت: «آري تنها گناه وبزركترين گناه من اين است كه نفت را ملي كرده ودست غارت استعمارگران را  قطع كرده ام!»

وجه اشتراك عوامل كودتا ودستگاه اميرالمؤمنين يزيد مشخص است كودتا چيان نيز بايد بمنظورحفظ منافع وادامة غارتگري خود  مصدق را هرچه زودتر حذف كنند چراكه او نيز با تكيه براقبال و وجاهت مردمي از پيش ناقوس مرگ غارت گران استعمار را به صدا درآورده و ميرفت كه «ملك ري » براي هميشه ازكف آنها خارج شود. رژيم شاه بارديگر قدرت را بدست گرفت ولي در مدت 25 سال هر طرفندي كه بكار برد تا اندكي از محبوبيت و وجاهت  مصدق وپيوند هاي معنوي كه با ملت خود دارد بكاهد، نتيجه معكوس بود تا پاسخ سزاوارخودرا در انقلاب بهمن 57 از مردم دريافت كرد. يزيد و شريح قاضي و عمر سعد و شاه و سيد محمد بهبهاني و شيخ فلسفي و بقائي و «آن مرد» و.. كجا رفتند؟!

 

درآستانه محرم در سال 1380

 

و درست شب پنجاهمين سال «ملي شدن صنعت نفت»، به فرمان قاضي القضات جمهوري اسلامي ايران، مامورين دستگاه قضائي كه هم نقش مامورين دستگاه اطلاعاتي رابازي ميكنند و هم محتسب ، با يورش به محفل دوستانة جمعي از ياران ملي- مذهبي، آنها را با خود بردند؛ به كجا؟ معلوم نيست! پيش از اين هم آقاي يوسفي اشكوري را به جرم ارتداد و مهندس سحابي يكي ديگر از رهبران ملي- مذهبي را توقيف و  به نقطة نا معلوم بردند.

 دم خروس سناريوي از قبل چيده شده آشكار است. دستگاه قضائي با تمسك به همان روش دستگاه قضائي يزيد، به توجيهات شرعي و قانوني مفاسد و جنايات ولايت مطلقه پرداخته و بيانيه داده است كه دستگير شدگان درحال توطئه و نقشة بر اندازي نظام بوده اند. به مصداق  گفتة «آنجا كه عيان است ،  چه حاجت به بيان است» اين نوشته جاي آنرا ندارد كه  به بيان واهي بودن اين اتهامات بپردازد،  اما مي توان گفت تنها گناه و  بزركترين گناه ملي- مذهبي ها اين است كه تبار از حسين (ع) و مصدق دارند. حسين(ع) را مقتدا و نماد تفكر وعمل خويش ميدانند و شيوه مبارزات دكتر مصدق رهبر نهضت ملي ايران را  سرمشق خود قرار داده اند و بدين جهت است كه از طرفي از وجاهت و محبوبيت مردمي برخوردارند و حضورشان در بين مردم ناقوس مرگ قدرتمداران ولايت مطلقه را مي نوازد و از طرف ديگر همراه با تمام نيروهاي آزادي خواه و اصلاح طلب، اسرار ناگفتني هويدا ميسازند و از رمز و راز مافياي اقتصادي و رانت خواران شريك  قدرتمداران حاكم كه  اختاپوس وار به مكيدن شيرة سراسر «ملك ري» پرداخته اند، در نوشته ها و سخنراني ها و  مصاحبه هاي خود پرده برميدارند.

آري آنها از ريشه هاي اصلي گروگانگيري درسفارت امريكا و معاملات نهاني براي روي كار آمدن ريگان پرده برداشتند، آنها روشن ساختند كه ادامه جنگ تحميلي پس از فتح خرمشهر متضمن منافع چه كساني بوده است. آنها نشان دادند كه فروش كارخانجات دولتي به ثمن بخس به چه منظور و به نفع چه قماشي صورت ميگيرد. آنها  چهره  باندي را كه بر بنيادهاي مالي چون بنياد مستضعفان و پانزده خرداد و آستان قدس و.. حكومت ميكند آشكار ساختند. آنها بودند كه نقاب از صورت باند مؤتلفه برداشتند و آنها ..

اين ها دلائلي است كه خواب وآرامش ائتلاف قدرت حاكم و رانت خواران اقتصادي را بهم ريخته است، آنها به هرطرف مينگرند همه كس وهمه چيز را دشمن مي بينند و در خواب نيز دچار كابوس دشمن ميشوند؛ بنا براين بايد هرچه زودتر دست بكار شد كه فردا خيلي دير است و «ملك ري » از كفشان خواهد رفت.  بنابراين نبايد فرصت داد كه آنان حتي شب عيد را در ميان خانواده هاي خود بگذرانند و قابل فهم است كه بايد يورش خود را در شبي انجام دهند كه فرداي آن، ملت ايران پنجاهمين سالگرد ملي شدن نفت را جشن ميگيرد، تا بدينوسيله به ارباباني كه با ملي شدن نفت بساط منافع انحصاريشان برچيده شد علامت «خودي» بدهند.

ولايت مطلقه با تمام قوا تلاش ميكند تا با حذف و  به بند كشيدن آزادي خواهان و اصلاح طلبان، فرياد حق طلبانه و رسواكنندة آنها را در حلقوم خفه سازد؛ غافل از اينكه طنين اين فرياد از دهان « زينب ها» تمام مرزها را در نورديده و به جهانيان رسيده است.

 


پي نوشت

 

1. مروان حكم در دستگاه يزيد نقش عاليجناب خاكستري را دارد به همان گونه كه عمرعاص در دربار معاويه.

2. پاداش كشتن امام حسين(ع) از طرف يزيد، حكومت ايران (ملك ري) تعيين شده بود كه عمرسعد فريب چنين پاداشي را خورد. پس از ارتكاب جنايت، سعد به شام ودربار يزيد شتافت وجايزة خود را طلب كرد. پاسخ يزيد چون صاعقه اورا درجاي ميخكوب كرد: اي شقي بدبخت فرزند رسول خدارا به قتل رسانده وخانواده اش را خوارگردانيدي وحال حكومت ري مطالبه ميكني؟!  سعد بزور توانست خودرا سرپا نگهدارد وبه خانة پسر خود پناه برد وديري نپائيد كه به دست نيروهاي مختار خود وپسرش قبل از اينكه حتي طعم «جو» ري را بچشد گردن زده شد.

3. دكتر بقائي وشركا, به عنوان قاتلين افشار طوس و زاهدي كه بعنوان نامزد نخست وزيري كودتا چيان شناخته شده بود و تحت تعقيب بودند به مجلس شوراي ملي پناهنده شدند واز طرف آيت الله كاشاني رياست وقت مجلس مورد استقبال و حمايت قرار گرفتند.

4. تبليغات رژيم كودتا، غارت وچپاول اين قداره بندان چماقدار و «انصار» آنها را «قيام ملي» ناميد و مصدق دردادگاه آنرا «قيام فواحش» خواند و آيت الله خميني در نطقی که روز 25 خرداد سال 60 در مخالفت با متينگ جبهة ملي ( كه دراعتراض به لايحة قصاص قرار بودتشكيل شود)، ايرادنمود، با اشاره به دكترمصدق گفت : «آن مرد ازمردم سيلي خورد!»، بدين ترتيب روشن شد که بزعم آيت الله خميني «مردم»ي كه در روز 28 مرداد سال 32 به مصدق سيلي زدند از چه قماشي بودند.

5. دكتر مصدق دادگاه نظامي را « بارگاه» مي ناميد از آنجهت كه كلمة بارگاه در ذهن شيعيان تداعي كنندة دربار يزيد است و در ادبيات مرثيه خواني عاشورا، گفته ميشود: اسيران را از كربلا به شام به «بارگاه» يزيد بردند.

6. منظور دكترمصدق از «آنمرد» آزموده، دادستان ارتش بود ومصدق بدينوسيله هويت وعنوان اورا نفي ميكرد.

7. مجلس پنجم تعطيلي روز 29 اسفند را لغو نمود ولي با اعتراضاتي كه صورت گرفت ناچار شد اين خوش خدمتي به دولت فخيمه را پس بگيرد.